یاد گرفته ام



 امشب همه چیز روبه راه است

همه چیز آرام…آرام…باورت می شود؟
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم"با یاد تو"

تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفته ام!
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام!
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ….بی صدا کنم
تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام!
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی
یاد گرفته ام…نفس بکشم بدون تو…و به یادتو
یاد گرفته ام که بی تو بخندم
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت…
یاد گرفته ام…که دیگر عاشق نشوم به غیر تو!
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم
و مهم تر از همه
یاد گرفته ام که با یادت زنده باشم
اما هنوز یک چیز هست…
که یاد نگرفته ام…
که چگونه……!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه ی دلم پاک کنم
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم…
تو نگرانم نشو

نظرات 1 + ارسال نظر
داستان قصه رمان عاشقانه چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 00:06 http://way.blogfa.com

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار
کاری که خدا با تو می کند
انسان ها دو دسته اند:
آن هایی که بیدارند در تاریکی و آن هایی که خوابند در روشنایی

niceee

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد