هیچ میدانی؟
از وقتی که رفته ای از وقتی که نیستی
" تا شب ها با یک جمله ی " شب بخیر عزیزم
خوابم را شیرین و دلچسب کنی
من به نیت مرگ سر بر روی بالش میگذارم!!
♦ سادگی ♦ تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و هم چنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام ...
لایککک
بگذارید بیمرگ نفسی آسوده کشم ! سکوت نیست، غریوگونه بخوانش غریو را تصور کن.... « شگفتا که من چند بار زنده شدم ♦ بیگمان از برکت دم عیسیام بوده است » مسیحا در درون توست، در درون خود من دمهایم، دمهایت همه معجزهای از زندهکردن همه از زنده بودن ! زندگی گناه بزرگیست که همه به آن آلوده شدهایم، پس شادمان در آتش این گناه بسوز.. تکرار و تکرار و تکرار... آه ای یقین یافته بازت نمینهم... ( سهیل نا امید نیست، بیامیدکم ) چون میرود هست، هست برای اینکه برود.. به خود نگاهکن، واقعاً نمیبینی که شبیه مرداب شدهای ؟! بگذار بیاندیشهی مرگت نفسی آسوده کشم !
نایسسسس مرسی از مطالب قشنگتون
حوصله ی زمین سر رفته است از ترانه هایی که در دل شاعران مرده به خواب سکوت رفته اند بگوکه همه ی این سالها را کجا بوده ای که حتی به خواب ماهی ها هم نمی آمدی مادرم می گفت پیراهن هایت همه بوی عطر زنانه ی آشنایی می دهند سرم را پایین می گیرم یادم می آید امروز روز تولد بهار نارنج های باغچه ی کودکیمان است باران را صدا می زنم تا تو بعد این همه فصل سرد بشکنی سکوت معنادارت را دو رکعت آغوش واجب طلبت من به خواب گل سرخ خواهم رفت تو هم یادت باشد برای ملاقات با من منتظر خبر من نباشی من در حوالی خوابهای تو همیشه پرسه می زنم ببخشید اشتباه شده
من اشتباهی لینکتون رو حذف کرده بودم |در جریان تغییر تــم وبلاگم! | همه چی اوکی شد.. لینک هستی تا به ازل منو میخونی؟؟ نظر بذار دیگه
مرسی دوست عزیزم چشم حتماااااا
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند میگویند حساسیت فصلی است آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم..
مرسی دوست عزیز بابت مطالب قشنگت
دور "تردیدهایت" که دیوار می کشی مرا هم دوباره ببین .. شاید روزی من نیـــز, یقین شدم! آپم...خوشحال میشم سر بزنی ب وب خودت...
نایسسسس
با افتخار لینک شدی....به شرط اینکه خعلی خعلی سر بزنیااااااا
مرسی حتمااا
♦ سادگی ♦
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و هم چنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام ...
لایککک
بگذارید بیمرگ نفسی آسوده کشم !
سکوت نیست، غریوگونه بخوانش
غریو را تصور کن....
« شگفتا که من چند بار زنده شدم ♦ بیگمان از برکت دم عیسیام بوده است »
مسیحا در درون توست، در درون خود من
دمهایم، دمهایت
همه معجزهای از زندهکردن
همه از زنده بودن !
زندگی گناه بزرگیست که همه به آن آلوده شدهایم، پس شادمان در آتش این گناه بسوز..
تکرار و تکرار و تکرار...
آه ای یقین یافته بازت نمینهم...
( سهیل نا امید نیست، بیامیدکم )
چون میرود هست، هست برای اینکه برود..
به خود نگاهکن، واقعاً نمیبینی که شبیه مرداب شدهای ؟!
بگذار بیاندیشهی مرگت نفسی آسوده کشم !
نایسسسس مرسی از مطالب قشنگتون
حوصله ی زمین سر رفته است از ترانه هایی که
در دل شاعران مرده
به خواب سکوت رفته اند
بگوکه همه ی این سالها را کجا بوده ای که حتی
به خواب ماهی ها هم نمی آمدی
مادرم می گفت
پیراهن هایت همه
بوی عطر زنانه ی آشنایی می دهند
سرم را پایین می گیرم
یادم می آید امروز روز تولد بهار نارنج های باغچه ی کودکیمان است
باران را صدا می زنم تا تو بعد این همه فصل سرد
بشکنی سکوت معنادارت را
دو رکعت آغوش واجب طلبت
من به خواب گل سرخ خواهم رفت
تو هم یادت باشد
برای ملاقات با من منتظر خبر من نباشی
من در حوالی خوابهای تو همیشه پرسه می زنم
ببخشید اشتباه شده
من اشتباهی لینکتون رو حذف کرده بودم |در جریان تغییر تــم وبلاگم! |
همه چی اوکی شد.. لینک هستی تا به ازل
منو میخونی؟؟
نظر بذار دیگه
مرسی دوست عزیزم چشم حتماااااا
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
میگویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم..
مرسی دوست عزیز بابت مطالب قشنگت
دور "تردیدهایت" که دیوار می کشی
مرا هم دوباره ببین ..
شاید روزی من نیـــز, یقین شدم!
آپم...خوشحال میشم سر بزنی ب وب خودت...
نایسسسس
با افتخار لینک شدی....به شرط اینکه خعلی خعلی سر بزنیااااااا
مرسی حتمااا